مصيبت پنج‌شنبه، ردّ درخواست حضرت پيامبر رسول اكرم (ص) قلم و كاغذ عمر مانع پيامبر از نوشتن شد تا مردم را از جهنم رفتن نجات دهد
 

Islamic beliefs : The light of guidance

نور هدایت  ( امامت و سنت ): فهرست

Noor Hidayat; The light of guidance in farsi

 

مصيبت پنج‌شنبه، ردّ درخواست حضرت پيامبر رسول اكرم (ص)

 

آخرين روز پنج‌شنبه حيات پيامبر اسلام حضرت مصطفي (ص)، سه روز قبل از فوت ايشان، پيامبر خدا (ص) قلم و كاغذ خواست تا آخرين وصيت خود را بكند ولي طبق منابع اهل سنت منجمله صحيح بخاري و صحيح مسلم، عده‌اي از اصحاب به سركردگي عمر بن خطاب مانع اين كار شدند و عمر گفت كه پيامبر هذيان مي‌گويد (نعوذ بالله) در ذيل گزيده‌اي از رواياتي كه اين واقعه مصيبت بار را ذكر كرده‌اند، ذكر مي‌شود.

 

ابن عباس گفت : “پنجشنبه! چه پنجشنبه غم‌انگيزي بود!” سپس ابن عباس شروع به گريه نمود. سپس اضافه نمود، پيامبر فرمود : “براي من قلم و كاغذ بياوريد تا وصيتي برايتان بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد.” آنها گفتند : “براستيكه رسول الله هذيان مي‌گويد.”

منابع اهل سنت :

صحيح مسلم، فصل «كتاب الوصيه»، ج 3، حديث (1637/21)، متن عربي چاپ 1980

بخاري در كتاب صحيح خود و احمد بن حنبل در مسند چنين نقل مي‌كند ابن عباس نقل كرد :

موقع فوت پيامبر، تعدادي در خانه پيامبر بودند كه در ميان آنها عمربن خطاب نيز بود، پيامبر فرمود : “بگذاريد برايتان نوشته‌اي بنويسم كه بعد از من هرگز گمراه نشويد.” عمر گفت : “بيماري بر مشاعر پيامبر غلبه كرده است و شما قرآن را داريد و كتاب خدا ما را كافي است.” اختلاف نظر بين مردم افتاد و به منازعه افتادند. بعضي گفتند كاغذي بياوريد كه رسول خدا وصيتش را بنويسد تا هرگز گمراه نشويم و گروهي ديگر سخن عمر را تكرار مي‌كردند وقتي سر و صدا زياد شد و در حضور پيامبر به نزاع پرداختند. حضرت فرمود : “برخيزيد و از نزد من برويد.” ابن عباس پيوسته مي‌گفت : “ آن مصيبت بزرگي بود كه نگذاشتند رسول خدا آن مطلب را براي آنها بنويسد و بجاي اطاعت پيامبر، اختلاف و هياهو كردند.”

- صحيح بخاري، ج 8، ص 161 و ج 1، ص 37 و ج 5، ص 138

- صحيح مسلم، ج 5، ص 75 و ج 3، ص 1259

- مسند احمد بن حنبل، ج 1. ص 222 و 239 و 336 و ج 5، ص116

- تاريخ طبري، ج 3، ص 193

- تاريخ ابن اثير،  ج 2، ص 302

 

پيامبر فرمود : “مرا واگذاريد، حالي كه دارم بهتر است از آن چه شما مرا به آن مي‌خوانيد.”

]صحيح بخاري 85/4[

 

در پاورقي صحيح مسلم (عربي، چاپ 1980 عربستان) تفسيري آمده كه نوشته : عمل فوق‌الذكر نشاندهنده دورانديشي عمر مي‌باشد، چرا كه او مردم را مي‌شناخت و احتمال مي داد كه آنچه پيامبر مي‌نويسد را پيروي نكنند، و در نتيجه مردم بعلت سرپيچي‌شان از امر پيامبر، جهنمي مي‌شدند. بنابراين عمر مانع پيامبر از نوشتن شد تا مردم را از جهنم رفتن نجات دهد(!)

در جواب بايد گفت آيا مفسر محترم متوجه سخنان خود هست، يعني عمر بيشتر از حضرت رسول اكرم (ص) آگاهي داشت و امت اسلام را مي‌شناخت و حضرت رسول اكرم (ص) به اندازه عمر به مصلحت خود و مردم شناخت نداشت (نعوذ بالله). در ثاني با اين حساب عمر بايد مانع تمام دستورات اسلامي پيامبر اسلام مي‌شد چرا كه امكان سرپيچي مردم از دستورات خداوند است و اين موجب عذاب آنان خواهد شد.

و ثالثاً مگر خداوند متعال نمي‌فرمايد :

“سوگند به ستاره وقتي كه فروافتد كه يار شما (پيامبر) نه گمراه شد و نه منحرف و از روي هوس سخن نمي‌گويد مگر طبق وحي كه به او مي‌رسد.”

سوره نجم، آيات 4-1

 

پس تمام سخنان پيامبر اسلام (ص) بر اساس دستور خداوندي بوده است هر چند در بستر مرگ باشد.

در پاورقي همان كتاب (صحيح مسلم) ذكر شده كه احتمالاً پيامبر مي‌خواسته خليفه بعد از خودش را در آن روز مشخص كند و اين موضوع باعث اختلاف مي‌شد.

پاسخ آن است كه آري در حقيقت اغلب مردم حاضر در كنار بستر حضرت رسول اكرم (ص) منجمله عمر، منظور پيامبر را فهميدند و دانستند كه درباره جانشين خود مي‌خواهد سفارش كند چرا كه قبلاً به دفعات متعدد درباره آن سخن گفته بود مانند:

حديث منزلت (نسبت علي به من نسبت هارون است به موسي).

حديث غدير (هر كس من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست)

آيه مباهله (كه در آن نفس علي با نفس پيامبر يكي آمده است)

آيه مودت (كه در آن مردم را امر به مودت (دوستي با قلب و عمل) با اهل بيت (منجمله علي) كرده است).

حديث ثقلين (را كه پيروي از قرآن و اهل بيت با هم سفارش شده).

حديث كساء و حديث سفينه و بسياري ديگر كه قبلاً تعدادي از آنها آمده است.

آري پيامبر از اولين سخنراني‌اش در مكه ]طبري انگليسي 92-88/6، ابن اثير 62/2، ابن عساكر 80/1، درالمنثور 97/5.[ تا آخرين سخنراني‌اش در غدير خم (حديث غدير خم) هميشه از برتري و جانشني علي سخن گفته است. توجه به اين نكته الزامي است كه تعيين جانشيني علي توسط شخص پيامبر نبود بلكه بدستور خداوند متعال بوده است.

بنابراين وقتي حضرت پيامبر اسلام (ص) فرمود : “قلم و دوات را بياوريد تا بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد”، حاضرين متوجه شدند كه پيامبر باز مي‌خواهد درباره چه چيزي سفارش كند و عمر و طرفدارانش شروع به جاروجنجال و مخالفت كردند.

آيا آنها در قرآن كريم نخوانده بودند كه :

“اي مومنان صدايتان را بلندتر از صداي پيامبر نكنيد و با او بلند سخن نگوييد آنگونه كه با يكديگر بلند سخن مي‌گوييد مبادا بي‌آنكه خود بفهميد اعمالتان تباه شود.”

سوره حجرات، آيه 2

 

البته خود عمر نيز بعداً اعتراف كرده كه پيامبر در معرض فوت خود مي‌خواست تصريح به جانشيني علي كند اما من نگذاشتم.

] شرح نهج‌البلاغه ابن ابي الحديد 9/12 به نقل از احمد بن ابي طاهر مولف تاريخ بغداد[.

علت عدم تكرار و اصرار پيامبر نيز مشخص است وقتي كه درخواست او مورد اتهام هذيان گويي قرار گيرد در واقع در همان ابتدا سخن او را بي‌اعتبار دانسته‌اند پس چه اعتنايي به نوشته‌اش مي‌كردند.

و ابن عباس نقل مي‌كند : “ تمامي بدبختيها و مصيب‌ها هنگامي به مسلمين مي‌آورد كه با اختلاف و ياوه سرايي نگذاشتند رسول خدا آن وصيت را بنويسد.”

]صحيح بخاري 156/7، صحيح مسلم 176/5، مسند احمد حديث3111[

 

تاريخ طبري (531/3) از قول عمر به ابن عباس (پسر عموي علي) آورده است : آنها نمي‌خواستند كه نبوت و خلافت هر دو در خاندان شما باشد تا همواره به آنها فخر بفروشيد.

و سخن آخر اينكه معمولاً هر شخصي در لحظات آخر زندگي، موضوعي كه بسيار برايش مهم و ضروري است بيان مي‌دارد و دوست دارد كه اطرافيانش به آن اهميت بدهند. و اطرافيان و دوستداران هر فرد مستحضري (در حال فوت) با جان و دل به سخنان او گوش داده و عمل مي‌كنند.

حال توجه بكنيد به اهميت شخصيت فردي كه درخواست قلم و كاغذ كرده، آري او خاتم‌النبين است كسي كه به قرب الهي به فاصله قاب قوسين رسيده است.

حال توجه كنيد كه چه مطلب مهمي بوده كه پيامبر خدا در لحظات آخر مي‌خواسته تذكر بدهد و توجه كنيد به فرمايش حضرت رسول‌الله(ص) كه اشاره كرده كه سخن او موجب هدايت و عدم گمراهي است در واقع حضرت رسول اكرم (ص) مي‌خواسته كليد بهشت  در دست امت خود بگذارد.

 

“هر كه پيامبر را اطاعت كند در حقيقت خدا را اطاعت كرده است و هر كه پشت كند ما تو را بر آن نگهبان نفرستاديم.”

سوره نساء، آيه 80

وقتي كه حضرت رسول اكرم (ص) فوت نمود، عمر هر كسي را كه مي‌گفت پيامبر فوت كرده را منافق مي‌دانست و مي‌گفت بخدا سوگند، پيامبر نمرده است و گوينده را تهديد به قتل مي‌كرد.

]تاريخ طبري 422/2، تاريخ ابوالفدا 422/2، كامل التواريخ، ابن اثير 112/2 سيره و ذيني حلان 39/3، طبقات ابن سعد 53/2، تاريخ الخميس ديار كبري 185/3، سيره حلبي 392/3[

چون خبر جنجال عمر به ابوبكر رسيد پس بسوي مسجد روانه شد و چون عمر ابوبكر را ديد ساكت شد و در مقابلش نشست و ابوبكر خدا را ستايش كرده و گفت : آنانكه خدا را مي‌پرستند بدانند كه خدا هميشه زنده است و نخواهد مرد، آنانكه محمد را مي‌پرستند آگاه باشند كه محمد از دنيا رفته است سپس اين آيه را تلاوت كرد :

“و محمد نيست جز رسولي كه پيش از او هم رسولان ديگر آمده‌اند. آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود برگشته و مُرتد مي‌شويد و هر كس برگردد هرگز به خدا زياني نمي‌رسد و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.”

سوره آل عمران، آيه 144

 

پس عمر گفت : آيا اين در كتاب خداست؟ نمي‌دانستم كه اين آيه در قرآن است.

ابوبكر گفت : آري. پس عمر گفت : اين ابوبكر است و از لحاظ سن از همه بزرگتر است با او بيعت كنيد با او بيعت كنيد.

]البدايه و النهايه، ابن كثير، 9 و 318/5 طبقات ابن سعد 54/2، تاريخ طبري، 443/2[

 

خواننده محترم توجه كند كه بزرگي سن را حضرت پيامبر در تعيين فرماندهي لشگر (اسامه) مهم ندانسته چه برسد به امر خلافت!

ادريس مراكشي اين رفتار عمر را چنين تحليل مي‌كند :

نمي‌توان گفت عمر نسبت به وفات پيامبر ناآگاه بود زيرا او خود حضرت را متهم به هذيان گويي كرده و اظهار داشت رسول خدا درك و شعور خود را از دست داده است و ديگر اينكه او با گوش خويش خبر مرگ پيامبر را از خود آنحضرت شنيده بود. مي‌توان گفت چيز ديگري ذهـن عمـر را بـه خـويش مشغول داشتـه بـود و بـا ايـن سخنان مي‌خواست

اذهان مردم را از انديشه درباره مسايل بعد از رحلت رسول خدا منصرف نموده و به سمت ديگري سوق دهد تا اينكه ابوبكر از راه رسيد و طرح نقشه را تكميل نمود.

]راه دشوار از مذهب به مذهب، ادريس مراكشي، ص 172[.


 
 
   
 
 

Islamic beliefs : Shia beliefs with sunni references

You will find beliefs of shia at sunni scholars' books; understand what are you following!  Answers  to your Questions about: What is Sunnah of Holy Prophet Muhammad (PBUH&HF), What is order of the Prophet, Who are Ahl Albayt, ayah Tathir,  Why should  follow Imam Ali

What has been happen to Hazrat Fatima (SA), Attacking Abubakr and Umar to house of Ali and Fatimah

How we benefit from existence of Imam of age Hazrat Imam Mahdi (AS) and more


Chapter 3:
The Major Difference Between the Shia and the Sunni
Ghadir Khum:
Part i
Part ii
Part iii
Certainly your Master is ...
Who is the successor of the Prophet (PBUH&HF)?
The Prophet Announcing His Successor in His First Preach
How is This Possible?
The Opinion of Imam Ali (AS) on Caliphate
 
Chapter 2:
The Last Luminary
Sunni Documentation on Imam al-Mahdi (AS)
Special specifications of Imam al-Mahdi (AS)
Necessity of the Existence of Imam al-Mahdi (AS)
More on Imam al-Mahdi (AS)
The Knowledge of the Unseen & the Knowledge of the Book
Some Traditions on the Virtues of Imam Ali (AS)
 

Chapter 1b:
Who Offended the Blind?
Infallibility of the Prophets:
Part i
Part ii
Part iii
Leadership and Infallibility:
Part i
Part ii
The Twelve Imams:
Part i
Part ii
The Holy Quran and the Pure Imams
The Reward of Loving Ahlul-Bayt
How to Send Greetings to Prophet Muhammad?
Is Being a Member of a Party Forbidden in Islam?
The Term "Shia" in Quran and Hadith
al-Azhar Verdict on the Shia
Chapter 1a:
Quran and Ahlul-Bayt
Why School of Ahlul-Bayt?
Who are Ahlul-Bayt?:
Part i
Part ii
Part iii
Part iv
Part v
Part vi
Part vii
Part viii
The Word House (Ahlul-Bayt) in Quran
Sunni Feedback on the Issues of Infallibility and Ahlul-Bayt
 

1