آتش بر خانه فاطمه (س) و علي (ع) (براي گرفتن بيعت با ابوبكر) noor hidayat, shia beliefs, sunni reference, khulafa, islam way, five pillars of islam, imamat, نور هدا یت امامت سنت - کتب علمای اهل سنت عقاید شیعه را تایید میکند -عقاید شیعه و سنی
 

Islamic beliefs : The light of guidance

نور هدایت  ( امامت و سنت ): فهرست

Noor Hidayat; The light of guidance in farsi

 

سكوت اميرالمؤمنين حضرت علي (ع)

 

“سلام بر شما بخاطر صبرتان پس چه خوب فرجامي است در قيامت.”

سوره رعد، آيه 24

در مورد اينكه چرا حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) نسبت به گرفتن خلافت يا دفاع از حضرت فاطمه الزهرا (س) به قتال نايستاد بايد گفت كه :

ابتداي سخن اينكه حضرت رسول اكرم (ص) فرمود :

“يا علي تو بمانند كعبه هستي كه مردم بايد به سويش آيند و او بسوي كسي نيايد” ]اًسدالغابه، 31/4[

كه مشخص كننده اينست كه وظيفه اصحاب و امت اسلام بوده كه بعد از فوت پيامبر به سوي حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) بايد مي‌رفتند و بيعت مي‌كردند نه اينكه حضرت علي (ع) به سمت آنها مي‌رفت.

و ميان كلام اينكه حديث فوق وظيفه سنگيني كه امت اسلام در حال حاضر به عهده دارند را مشخص مي‌كند. بعبارتي ديگر اكنون وظيفه ماست كه به سوي حضرت امام زمان مهدي (ع) روي بياوريم و دست نياز به سوي خداي متعال برداريم و ظهور و حضور ايشان را بخواهيم و با اعمال صالح و دوري از گناهان رضايت خداوند متعال را بدست بياوريم تا حضرت امام مهدي (ع) نيز به ما عنايت داشته باشد چرا كه دل ائمه معصومين ظرف مشيت الهي است و ائمه نظر عنايت به كسي مي كنند كه خداوند از او راضي باشد و دلسوختگان حضرت كه اشتياق ديدار و رهايي جهان از ظلم و فقر و نابساماني، وجودشان را فراگرفته پس با تقوا (دوري از گناهان) و عمل صالح (نيكي در حق ديگران و انجام وظايف ديني) سعي مي‌كنند خود را به قرب الهي و كسب فيض از حجت الهي برسانند چرا كه خداوند متعال فرموده كه خداوند صالحين، متقين و محسنين را دوست دارد و پيروان ائمه معصومين فقط به گفتار و اظهار شوق و اشتياق اكتفا نكرده بلكه عملاً در اين راه قدم برمي دارند. چرا كه چو صد گفتار چون يك كردار نيست!

 

در ثاني حضرت امام علي (ع)تا آخر عمر هميشه به تعيين جانشيني‌اش توسط حضرت پيامبر اكرم (ص) در روز غدير خم احتجاج مي‌نمود و از همه نسبت به آن اقرار مي‌گرفت. در ضمن بعد از غصب حق علي در مورد جانشيني‌اش و ضايع شدن دستور خداوند، حضرت اميرالمؤمنين (ع) به مردم حجت تمام كرد ولي هيچكس به ياريش نشتافت.

ابن ابي الحديد به نقل از سقيفه و فدك مي‌نويسد :

ابوجعفر محمد بن علي گفت :

علي، فاطمه را بر دراز گوشي مي‌نشانيد و شبانه با او به خانة انصار مي‌رفت و از آنها مدد مي‌جست. فاطمه نيز ياري مي‌طلبيد ولي آنها مي‌گفتند: دختر رسول خدا، با ابوبكر بيعت كرده‌ايم و اگر پسر عمويت قبل از ابوبكر مي‌آمد با او بيعت مي‌كرديم. علي مي‌فرمود : آيا بايد پيكر رسول خدا را مي گذاردم و آنرا غسل و كفن نمي‌كردم و براي نزاع سر جانشيني وي بيرون مي‌آمدم تا با مردم بستيزم؟!

فاطمه گفت : “ابوالحسن جز آنچه را سزاوار بوده انجام نداده است و آنها كاري كردند كه خداوند به حسابشان خواهد رسيد.”

]شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 13/6، سقيفه و فدك ص 62، الامامه و السياسه 12/1[

 

لازم به ذكر است كه اولياء خداوند مجاز به قتال بخاطر خودشان نبوده‌اند همچنانچه حضرت امام علي (ع) خود بيان مي دارد كه قبلاً حضرت رسول اكرم (ص) از او عهد گرفته بود كه در مقابل شدايد و مصايب وارده صبر كند و از او عهد گرفته بود كه اگر حقت را غصب كردند و حرمت خانه‌ات را شكستند بايد صبر داشته باشي. لذا حضرت اميرالمؤمنين (ع) نيز بر اين روال عمل نمود. خود حضرت موقعيتي را كه مردم برايش ايجاد كرده بودند را بدينگونه بيان مي‌كند :

حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) مي‌فرمايد : “براي من هفت تن از انبياء الگوي من هستند و مانند من مظلوم واقع شده‌اند :

نوح پيامبر، هنگاميكه خداي تعالي از قول او نقل مي كند كه بار الها من سخت مغلوب قوم شده‌ام تو مرا ياري فرما (قمر/10) اگر بگوييد كه نوح مغلوب و مظلوم نبود، قرآن را تكذيب كرديد و كافر مي‌شويد. و اگر نوح مغلوب باشد، علي به طريق او مي‌تواند مظلوم واقع شود.

ابراهيم، آنگاه كه خداي تعالي از قول او مي‌فرمايد : “من از شما و بتاني كه مي پرستيد دوري مي‌كنم” (مريم/45) اگر بگوييد كه ابراهيم بدون هيچ مكروهي از مردم كناره گيري كرد كافر مي‌شويد و اگر از آنها ظلم و ستمي ديديد پس من از او معذورترم.

لوط كه مي‌گويد : “اي كاش مرا بر منع شما اقتداري بود يا آنكه از شر شما به ركن محكمي پناه ببرم (هود / 80) اگر بگوييد كه او توان مقابله آن را داشت، كه كافر شديد و قرآن را تكذيب كرديد و اگر بگوييد كه توان نداشت من از او معذورترم.

يوسف هنگاميكه گفت : “اي خدا مرا رنج زندان خوشتر از اين كار زشتي است كه زنان از من تقاضا دارند” (يوسف/33) اگر بگوييد كه يوسف بدون اينكه مظلوم واقع شود، زندان را برگزيد و آن را از خدا خواست، كفر ورزيديد و اگر مظلوم شده باشد من به طريق اولي ممكن است مظلوم شوم”.

موسي بن عمران آنگاه كه گفت : “و آنگاه از ترس شما گريختم تا آنكه خداي مرا علم و حكمت عطا فرمود و از پيغمبران خود قرار داد (شورا/21).” اگر بگوييد كه موسي بدون اينكه از آنان بترسد فرار كرد، كفر گفتيد و اگر بگوييد ترسيد و فرار كرد پس من از او معذورترم.

هارون كه مي‌گويد : “اي فرزند مادرم آنها مرا خوار و زبون داشتند و نزديك بود مرا به قتل رسانيد پس تو دشمنان را بر من شاد مگردان (اعراف/150)” اگر قائل شويد كه بني اسرائيل كه هارون آنان را از پرستش گوساله نهي كرد، تضعيفش نكردند و نزديك نبود او را بكشند، كافر مي‌شويد و اگر بگوييد، آري ياران هارون اندك بودند و بدين جهت او در ضعف بود و نزديك بود او را بكشند، من به طريق اولي معذورم.

محمد (ص) آن هنگام كه به غار گريخت، اگر بگوييد پيامبر بدون اينكه از كشته شدن بترسد فرار كرد كفر ورزيديد و اگر بگوييد آري او را ترساندند و او چاره جز پناه به غار نداشت پس وصي او معذورتر است.”[1]

 

لذا چون كيان اسلام براي حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) مهم بود لذا جنگ و قتال را به مصلحت اسلام نمي‌دانست فلذا چون خار در چشم و استخوان در گلو صبر نمود و با اينكه خلافت و جانشيني را حق خود مي‌دانست ولي جهت حضانت اسلام و در صورت لزوم به خلفاي اول و دوم در مسايل اجتماعي و ديني ياري مي‌رساند بطوريكه عمر مي‌گفت : “اگر علي نبود عمر هلاك مي‌شد.”

حضرت اميرالمؤمنين (ع) در خطبه سوم نهج البلاغه معروف به خطبه شقشقيه اوضاع را چنين بيان مي‌دارد :

“به خدا سوگند، فلاني (ابوبكر) رداي آن (خلافت) را به خود پوشاند؛ حال آنكه مي‌دانست جايگاه من در ادارة حكومت اسلامي، همچون نقش محور در سنگ آسياست كه بدون آن آسياب نمي‌گردد. مي داند كه سيل خروشان علم و فضيلت از وجودم جاري است و مرغان تيز پرواز به بلندي فكر و انديشه‌ام نخواهند رسيد. من رداي خلافت را افكندم و دامن از آن برگرفتم. در حالي كه در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها و تهي برخيزم، يا بر اين فضاي خفقان آور و ظلم افزا صبر پيشه كنم؟ فضايي كه پيران در آن فرسوده و كودكان پير مي‌شوند و مؤمن تا روزي كه به ملاقات پروردگارش نائل شود، رنج مي‌كشد.

ديدم صبر و شكيبايي به عقل و خرد نزديكتر است؛ لذا در حالي كه گويي خار در چشم و استخوان در گلو داشتم شكيبايي ورزيدم و با چشم خود مي‌ديدم كه ميراثم را به غارت مي‌برند، تا آن كه اولي (ابوبكر) به راه خود رفت (مرد) و پس از خودش خلافت را به عمر سپرد.

سپس اميرالمؤمنين (ع) به سرودة اُعشي متمثل شد و فرمود :

بسا فرق است تا ديروزم امروز

كنون مغموم و دي شادان و پيروز شگفتا!

او كه در حيات خويش قصد داشت بيعتش را فسخ كند تا خلافت به من برسد، پس از مرگش آن را به ديگري سپرد. آنها چه سخت و محكم شتر خلافت را دوشيدند از آن بهره‌ها گرفتند.

باري! آن را به عمر كه فردي خشن، سخت گفتار و پرلغزش بود، سپرد. زمامدار خلافت مانند كسي است كه بر شتري چموش نشسته است. اگر مهارش را محكم بكشد، پرده‌هاي بيني شتر پاره مي‌گردد و اگر رهايش بگذارد، در پرتگاه سقوط مي كند (يعني لازمه زمامداري تعادل و ميانه‌روي است).

به خدا سوگند، (در خلافت عمر) مردم دچار رنج و ناراحتي و بي‌ثباتي بودند و گله‌مند. بر طول اين مدت و سختي اين محنت، صبوري نمودم تا او (عمر) نيز به راه خويش رفت (مرد).

او خلافت را در گروهي به شورا نهاد و به خيال خود مرا هم از آنان محسوب كرد.

پناه بر خدا، از اين شورا، كي غبار ترديد بر من نشست؟ كه حال با نخستين آنها همراهم سازند تا به حدي كه به مانند اينان برابر گردم؟! اما باز كوتاه آمدم وقتي كه مرا كوچك شمردند و در آن شورا حضور يافتم، يكي از آنها به خاطر كينه‌اي كه داشت از رأي دادن به من روي تافت[2] و ديگري به داماد خود روي آورد[3] و ديگران هم به جهاتي كه گفتنش لازم نيست[4] به خلافت من رأي ندادند.

تا اين كه سومين اينها (عثمان) به خلافت رسيد، هم او كه چون شتري پرخوار و شكم برآمده، پيوسته ميان مطبخ و مستراحش حيران بود. خويشان پدريش با او همراه شدند و بيت المال را چون شتري گرسنه كه حريصانه گياهان بهاري را مي‌بلعد، بلعيدند تا بالاخره آنچه را رشته بودند پنبه شد.

رفتار و كردار عثمان، وي را تباه ساخت و ثروت اندوزي و شكم بارگي او منجر به هلاكش شد.

آنچه مرا به پذيرش خلافت واداشت اين بود كه مردم چون يال كفتاران ]مثل در عرب حاكي از كثرت[ پيرامون مرا گرفتند و از هر سو بر من هجوم آوردند، چندان كه چيزي نمانده بود حسن و حسين را زير پا بگذارند. رداي من از هر دو طرف پاره شد. آري، اين گونه خلافت را در دست گرفتم، گروهي پيمان خود را شكستند[5] و جمعي از اطاعتم بيرون رفتند[6] و برخي ديگر از فرمان حق سرپيچيدند.[7] گويا نشنيدند كه الله مي‌فرمايد :

تلك الدارُ الآخرةُ نَجْعَلُها لِلّذين لايُريدوُنَ عُلُوّاً في الأرضِ و لا فَساداً، و العاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ.

(آن سراي آخرت را براي كساني قرار مي‌دهيم كه در زمين خواستار برتري و فساد نيستند، فرجام ]خوش[ از آنِ پرهيزگاران است.)

آري، به خدا آن را شنيدند و از حفظ داشتند. اما دنيا خود را در چشمان اينها بياراست و زرق و برق آن ديدگانشان را خيره كرد.

سوگند به آن كه دانه را شكافت و جان را پديد آورد، اگر نبود حضور حاضران كه بر هر كه قصد ياري دين دارد حجت را تمام مي‌كند و اگر نبود پيماني كه خداوند از عالمان گرفته تا در برابر شكم بارگي و هوسراني ستمگران و گرسنگي ستمديدگان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را رها مي‌كردم و آغاز آنرا، پايانش مي ساختم (آن را آغاز نمي‌كردم) آن گاه مي‌ديديد كه اين دنياي شما نزد من از آب بيني بزغاله‌اي پست‌تر است.

مي‌گويند وقتي امام به اينجا رسيد، مردي عراقي برخاست و نامه‌اي را به امام (ع) داد. امام بدان مي‌نگريست و پس از آن از خواندنش فارغ شد، ابن عباس به او گفت : يا اميرالمؤمنين، چه خوب بود كه به سخنانتان ادامه مي داديد. امام (ع) فرمودند : هرگز! ابن عباس، اين شعله‌اي از آتش دلم بود كه زبانه كشيد و آن گاه فرونشست.”

 

[1] - نقل از “دفاع از حقانيت شيعه”

[2] - منظور سعدبن ابي وقاص است.

[3] - منظور عبدالرحمن بن عوف است كه شوهر خواهر عثمان بود.

[4] - يعني طلحه و زبير كه رذيلانه جنگ جمل را بر ضد امام برپا داشتند.

[5] - ناكثين

[6] - مارقين (خوارج): به رهبري حرقوص بن زبير كه به ذوالثديه مشهور بود و جنگ نهروان را پديد آورد-م.

[7] - قاسطين: معاويه و يارانش كه جنگ صفين را پديد آورند-م.

 
   
 
 

Islamic beliefs : Shia beliefs with sunni references

You will find beliefs of shia at sunni scholars' books; understand what are you following!  Answers  to your Questions about: What is Sunnah of Holy Prophet Muhammad (PBUH&HF), What is order of the Prophet, Who are Ahl Albayt, ayah Tathir,  Why should  follow Imam Ali

What has been happen to Hazrat Fatima (SA), Attacking Abubakr and Umar to house of Ali and Fatimah

How we benefit from existence of Imam of age Hazrat Imam Mahdi (AS) and more


Chapter 3:
The Major Difference Between the Shia and the Sunni
Ghadir Khum:
Part i
Part ii
Part iii
Certainly your Master is ...
Who is the successor of the Prophet (PBUH&HF)?
The Prophet Announcing His Successor in His First Preach
How is This Possible?
The Opinion of Imam Ali (AS) on Caliphate
 
Chapter 2:
The Last Luminary
Sunni Documentation on Imam al-Mahdi (AS)
Special specifications of Imam al-Mahdi (AS)
Necessity of the Existence of Imam al-Mahdi (AS)
More on Imam al-Mahdi (AS)
The Knowledge of the Unseen & the Knowledge of the Book
Some Traditions on the Virtues of Imam Ali (AS)
 

Chapter 1b:
Who Offended the Blind?
Infallibility of the Prophets:
Part i
Part ii
Part iii
Leadership and Infallibility:
Part i
Part ii
The Twelve Imams:
Part i
Part ii
The Holy Quran and the Pure Imams
The Reward of Loving Ahlul-Bayt
How to Send Greetings to Prophet Muhammad?
Is Being a Member of a Party Forbidden in Islam?
The Term "Shia" in Quran and Hadith
al-Azhar Verdict on the Shia
Chapter 1a:
Quran and Ahlul-Bayt
Why School of Ahlul-Bayt?
Who are Ahlul-Bayt?:
Part i
Part ii
Part iii
Part iv
Part v
Part vi
Part vii
Part viii
The Word House (Ahlul-Bayt) in Quran
Sunni Feedback on the Issues of Infallibility and Ahlul-Bayt
 

1